جدول جو
جدول جو

معنی حال آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

حال آوردن
ایجاد حال و سرخوشی کردن
تصویری از حال آوردن
تصویر حال آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
حال آوردن
((وَ دَ))
ایجاد حال و سرخوشی کردن
تصویری از حال آوردن
تصویر حال آوردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
تحمل کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پای آوردن
تصویر پای آوردن
پایداری کردن مقاومت کردن بر پا ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز آوردن
تصویر باز آوردن
دوباره آوردن بر گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
مبتلی به (اذیما) شدن ورم کردن باستسقای لحمی گرفتار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
میوه دار کردن، بثمر آوردن، نتیجه دادن، ثمر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجت آوردن
تصویر حجت آوردن
دلیل آوردن استدلال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمله آوردن
تصویر حمله آوردن
تاختن تازیدن تکیدن هجوم آوردن یورش بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
صبر، صبوری کردن، شکیبا بودن، طاقت آوردن، تحمل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمله آوردن
تصویر حمله آوردن
هجوم آوردن، یورش آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
طاقت آوردن، بردباری داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاد آوردن
تصویر یاد آوردن
به خاطر آوردن، به یاد آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز آوردن
تصویر باز آوردن
دوباره آوردن، برگرداندن، واپس آوردن، برای مثال شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری باز آری؟ (رودکی - ۵۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
میوه آوردن درخت، پرورش دادن فرزند، تربیت کردن، میوه دادن، ثمر دادن، برای مثال برانداز بیخی که خار آورد / درختی بپرور که بار آورد (سعدی۱ - ۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمل آوردن
تصویر عمل آوردن
انجام دادن، اجرا کردن
ایجاد کردن، تولید کردن
پرورش دادن، مورد مصرف قرار دادن، به کار بستن
مهیا کردن، آماده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمل آوردن
تصویر عمل آوردن
پزافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسل آوردن
تصویر غسل آوردن
غسل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خودستایی کردن بزرگ منشی نمودن: پیاده شود مردم رزمجوی سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی. (شا. لغ) بزرگ منشی نمودن، تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
داستان زدن یکی داستان زد سوار دلیر که رو به چه سنجد به چنگال شیر (فردوسی) نقل کردن مثل مثل زدن
فرهنگ لغت هوشیار
ایجاد نعمت و رفاه کردن، شادی آوردن: کنون دانش و داد باز آوریم بجای غم و رنج ناز آوریم. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام آوردن
تصویر نام آوردن
شهرت یافتن مشهورگشتن معروف گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بخاطر آوردن آنچه رافراموش شده است فرا خاطر کردن، بخاطر آوردن کسی را چیزی یاشخصی فراموش شده را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
((وَ دَ))
ورم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
((وَ دَ))
تولید کردن، ایجاد کردن، تربیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
((وَ دَ))
تحمل کردن، طاقت آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لام آوردن
تصویر لام آوردن
((وَ دَ))
حیله کردن، تزویر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثل آوردن
تصویر مثل آوردن
((~. وَ دَ))
نقل کردن، مثل زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاد آوردن
تصویر یاد آوردن
((وَ دَ))
به خاطر آوردن، متذکر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حال کردن
تصویر حال کردن
کیف کردن، شعف، وجد، طرب
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت نو آوردن، به هوش آمدن چاق شدن فربه گشتن، یا به حال آمدن، بهوش آمدن هوش خود را باز یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حال کردن
تصویر حال کردن
شادی و نشاط پیدا کردن، به وجد و طرب آمدن، لذت بردن از ساز و آواز و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حال کردن
تصویر حال کردن
((کَ دَ))
شاد و خوش بودن، لذت بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حال آمدن
تصویر حال آمدن
((مَ دَ))
بهبود یافتن، چاق شدن
فرهنگ فارسی معین